طراحی شده توسط پونه بهنام

۰۹۱۲۲۴۶۴۰۳۳

رویاهای ناتمام

خانه داستان‌های ناتمام من ؛ قصه‌هایی با آغاز جادویی و پایانی که هنوز کشف نشده،

من هستم(ادامه دارد…)

تاریخ: 1403/10/9 غم مانند پارچه ای حریر به دور واقعیت می پیچد و می پیچد . تا جاییکه واقعیت پنهان می شود و تنها رگه های توهم زیر نور مهتاب خودنمایی می کنند.توهم شیرینی غیر قابل تصوری بعد از غم دارد. شیرینی زنده بودن خانواده داشتن . فقط برگشتن به دو روز پیش. فقط 48 […]

سر تیز( بخشی از رمان که هنوز اسم هم ندارهꙬ)

تاریخ: 1403/8/18 صاعقه همچون تازیانه به بدنه اسمان میخورد و ابر های بارانزا از درد  گریه میکردند و باران همینطور شدت میگرفت ابرها جلوی نور سو سو کشان ستارگان را گرفته بودند و اسمان جنگل در تاریکی مبحوس شده بود حالا فرقی نمیکرد چه کسانی میتوانند ببینند و چه کسانی نمیتوانند مردمانی روستا نشین که […]

زمان

تاریخ: 1402/2/7 من ایستاده در غبار با شعمی نیم سوز در دستم زیر اسمانی به رنگ قیر، انتظار ندایی از پس افق های کوه های سر به فلک کشیده را میکشم که با گذر نه چندان زیاد زمان تکه های پراکنده ی امیدم را به باد می سپارد. من با آخرین تکه ی امیدم می […]

حس مرگ

تاریخ : 1402/3/21 دستام سر شدند حس سرما از شانه هایم شزوع شد و مثل موجی پرقدرت در حال پخش شدن در کل بدنم است. پاهای لاغرمردنی ام تنها قسمتی از بدنم است که می توانم احساس کنم .اما کمی بعد گونه های خجل شده ام را با گرمای اشک هایم حس می کنم . […]

حس خشم

تاریخ: 1403/4/1 در سرزمین قلبم پشت انبوهی از بوته های خارو خاشاک که خشم مانند زمین لرزه ای کوتاه و ریز خودش را از اعماق خاک های مرطوب بیرون می کشد ، تا احساساتم به زیر کوه می رسد ، دستان آتشینش را روی کوه می گذارد.کمی بعد کوه منفجر می شود و گدازه هایی […]

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
yalda

داستان زیبایی بود آفرین به این دختر با استعداد

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x